شهید یوسف هادی

ساخت وبلاگ

وصیتنامه

من المومنین رجال صدقوا ما عاهد والله علیه فمنهم قضی نحبه و منهم من بنظرو ما بدلوا تبدیلا

برخی از مومنان بزرگمردانی هستند که به عهد و پیمانی که با خدا بستند کاملا وفا کردند پس برخی به آن عهد ایستادگی کردند تا به راه خدا شهید شدند و برخی به انتظار فیض شهادت مقاومت کرده و هیچ عهد خود را تغییر ندادند.

به نام الله روشنی بخش قلبها و با درود به رهبر کبیر انقلاب امام خمینی به سوی جبهه­های نبرد حق علیه باطل حرکت میکنم در حالی که شهادت به وحدانیت خدا و رسالت نبی اکرم حضرت محمد (ص) و ولایت حضرت علی ابن ابیطالب (ع) و یازده فرزندش میدهم و پیرو وئلایت فقیه که در این زمان نایب بر حق ولی عصر (عج) که سید بزرگوار و رهبر کبیر انقلاب و مرجع عالیقدر جهان تشییع امام خمینی است میباشم هدف از رفتن به جبهه چیزی نیست مگر مبارزه با دشمن درونی خود (جهاد اکبر) و نزدیک شدن به الله و رشد صفات الهی در خود که انشاءا... به کمال انسانیت برسم و لیاقت شهادت پیدا کنم واینک چند جمله­ای سفارش با خانواده­ام.

اولا اگر سعادت شهادت یافتم و در خط اول جبهه به شهادت رسیدم مرا بدون غسل و کفن به خاک بسپارید چون دستوراسلام است و میخواهم با همین وضع خدایم را ملاقات نمایم شاید از سر تقصیراتم بگذرد

دوم شما ای پدرو مادر برایم گریه نکنید و ناراحت نباشید چون من با خواست خود به جبهه رفته­ام و خوشحال خواهم شد که در جوار دیگر شهدای اسلام قرار بگیرم ان الله مع الصابرین .

سوم برادرم مسعود ، حسن ، علی همه کارهایتان را برای خدا انجام دهید و دست از امام خمینی که حسین زمان است برندارید و تو ای تنها خواهرم شاگر زینب باش و از او درس بیاموز و سعی کنید نماز جمعه فراموش نشود.

در خاتمه از همگی حلالیت میطلبم و شما را بخدا میسپارم.

مقلد امام خمینی یوسف هادی

شرح زندگی:

 بسم رب الشهدا شهید یوسف هادی اولین فرزند خانواده عباسعلی هادی در سال 1348 پا به عرصه وجود گذاشت و خانواده هادی را شاد کرد و به ایشان شور تازه­ای داد. خانواده هادی با وجود اینکه مستضعف بودند ولی در تربیت فرزند خود تلاش فراوان کردند. او مورد محبت تمام خانواده و فامیل بود و همه به او علاقه خاصی نشان میدادند. او در هفت سالگی پا به مدرسه گذاشت و در سال اول راهنمایی حتی مقاله­ای در مورد حضرت محمد(ص) نوشت که در کیهان بچه ­ها چاپ شد. در مورد ورزش نیز بسیار کوشا و فعال بود و در مسابقات هندبال داخلی مدارس مدال برنز به دست آورد و کارهای دیگری انجام داد . اما او اندیشه­ای بالاتر داشت و آن فکر زندگی خانواده­اش بود. با اینکه تعطیلات تابستان را کار میکرد ولی کافی نمیدید و به همین دلیل بعد از سال دوم راهنمایی دیگر به مدرسه برنگشت و به کار با پدرش ادامه داد. او بسیار فعال بود و برای کمک به خانواده­اش هر کار پر مشقتی را تحمل مینمود. او کار لوله­کشی بنایی وحتی تراشکاری و جاهای مختلف دیگر کار کردو در ضمن در اوقات فراغت کارهای هنری انجام میداد و در خانه تمام خویشان آثار او یافت میشود. شهید یوسف هادی با وجود سن کمی که داشت در دوران انقلاب نیز همواره فعال بود و همراه با بچه­های همسن خود در تظاهرات ضد رژیم پهلوی شرکت مینمود و بعد از انقلاب و شروع جنگ تحمیلی همواره در صدد بود که به جبهه برود او با اینکه سیزده سال بیش نداشت سخت خود را آماده کرده بود که به جبهه برود اما اطرافیان او را قانع کردند که هنوز زود میباشد و باید صبر کند تا بزرگتر شود. بعد از آن برای جبهه رفتن لحظه­شماری میکرد ولی به احترام خانواده و همچنین مشقتی که داشتند صبر کرد و خیلی زود خود را به حوزه نظام وظیفه و دفترچه آماده به خدمت گرفت . او میگفت که من باید در جبهه خدمت کنم و با وجود اینکه فرصت زیادی به تاریخ معرفی به خدمت داشت روی پای خود بند نبود و میخواست هر چه زودتر به خدمت برود. و انگار به او الهام شده بود تصمیم گرفت به زادگاه پدرش یزد برود . او یکماه در آنجا بود .هر کجا که میرفت هر کسی را که میدید خداحافظی میکرد وبا پدربزرگ و مادربزرگش خداحافظی کرد. به آنها گفته بود که من دیگر اینجا نخواهم آمد من به جبهه میروم و شهید میشوم . هیچکس حرفهای او را باور نمیکرد. با همه خداحافظی کرد بعد از آنکه به کرج بازگشت به حوزه رفت و با وجود اینکه 9 ماه دیگر به تاریخ معرفی معرفی مانده بود خود را برای خدمت در سپاه پاسداران حوزه کرج آماده کرد. یکروز قبل از اینکه به پایگاه شهید باهنر خود را معرفی کند روی پایش بند نبود. لباسهایش را مرتب کرد و دائم به آنها نگاه میکرد طوری با لباسهایش رفتار میکرد که تعجب همه را برانگیخته بود . یکماه در پایگاه شهید باهنر دوران آموزشی را به پایان رسانید و سرانجام رهسپار وعده­گاه حق شد و در مسیر رفتن بکبار بوسیله تلفن با دایی خود تماس گرفته بود. و بعد از استقرار فقط دوبار نامه نوشت . و در ضمن شهید یوسف هادی بسیار تودار بود از سختی­ها ومشکلات خدمت و از اتفاقاتی که می­افتاد چیزی نمیگفت به همین دلیل از مدت اقامت و چگونگی رفتار او در جبهه اطلاع دقیقی در دست نیست. ولی دوستان و همسنگرانش از او خاطرات بسیاری تعریف میکنند و میگویند که روحیه شهادت­طلبی داشت و دائم به دوستانش میگفت من به زودی شهید میشوم حتی به دوستانش گفته بوئد هر کس از من یادگاری میخواهد بگیرد زیرا فردا شهید میشوم و در دفتر یکی از دوستانش طرح یک بید مجنون را ترسیم کرده بود و زیر آن را با نام شهید یوسف هادی امضاء کرده بود. به دوستان خاطرنشان کرده بود که ذاز ناحیه سر شهید میشود و بعد از خداحافظی گفته بود که فقط بدن مرا به پدر و مادرم برسانیدو  سرانجام آنچه خداوند تبارک و تعالی برایش تعیین کرده بود و به او الهام گردیده بود به وقوع پیوست و یوسف هادی به لقاءالله پیوست.

روحش شاد و راهش پر رهرو باد.


موضوعات مرتبط: شهید و خودسازی
برچسب‌ها: شهدای البرز , شهدای دانش آموز , ماووت , گلزار شهدای امام زاده محمد بی کرانه ها...
ما را در سایت بی کرانه ها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : emahtabi-nazanin2 بازدید : 174 تاريخ : جمعه 13 مرداد 1396 ساعت: 10:36